پيشينه تحقيق هوش هیجانی و استرس
هوش هیجانی
هیجان ، یکی از اجزای زندگی روانی انسان است . این واژه از ریشه لاتین EMover به معنای حرکت ، تحریک ، نقش یا تهییج مشتق شده است . هیجانها ، میتوانند وضعیت ما را در محیط تثبیت کرده و به پاسخهای ویژه و کارآمد و متناسب با بقای جسمانی و اجتماعی منجر شوند . همین موضوع که هیجان باعث کنارآیی فرد شده و رفتار او را به عنوان موجودی اجتماعی سازمان میدهد ، گسترهای از فعالیتهای پژوهشی و نظریهها را فراهم میآورد که ماحصل آنها موضوعی به نام " هوش هیجانی " است ( 3 ). اولین بار در سال 1990 ، روانشناسی به نام سالووی ، اصطلاح هوش هیجانی را برای بیان کیفیت و درک احساسات افراد ، همدردی با احساسات دیگران و توانایی اداره مطلوب خلق و خو به کار برد . در حقیقت این هوش ، مشتمل بر شناخت احساسات خویش و دیگران و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمات مناسب در زندگی است . هوش هیجانی بدون هوش شناختی یا هوش شناختی بدون هوش هیجانی ، فقط بخشی از راهحل است . عقل همیشه باید با دل همراه باشد تا کاربردی موثر داشته باشد . امروزه در آثار مکتوب دو مدل کلی از هوش هیجانی وجود دارد : مهارت محور ( الگوی توانائی ) که از سوی مایر و سالووی مطرح شد و مدل رویکردهای ترکیبی ( 21 ).
در رویکرد اول ، که الگوی توانایی نام دارد و مایر و سالووی در سال 1990 ، آن را مطرح کردند ، هوش هیجانی به عنوان مجموعهای از تواناییهای ذهنی عمده در قلمرو پردازش فعال اطلاعات هیجانی تعریف شده است ( 23 ) . براساس این رویکرد ، شناخت و عواطف در تعامل با یکدیگر بوده و هوش عاطفی به منزله نوعی استدلال انتزاعی درباره عواطف و احساسات است ( 45 ). به همین دلیل هم از منظر این دیدگاه ، چهار سطح توانایی عاطفی اساس هوش هیجانی را تشکیل میدهند که عبارت است از : ادراک حسی عواطف ، تسهیل عاطفی تفکر ، درک عواطف و مدیریت عواطف . ترتیب قرار گرفتن این چهار توانایی عاطفی به نحوی است که فرایندهای روانشناختی اساسیتر مانند ادارک حسی عواطف در پایین الگو و فرایندهای عالیتر روانشناختی مانند تنظیم فکورانه عواطف در بالای الگو قرار دارند ( 20 ). تواناییهای درون هر یک از سطوح هوش عاطفی نیز با افزایش سن و تجربه افراد فزونی مییابد ( 46 ) .
در رویکرد دوم ، که الگوی ترکیبی نام دارد هوش عاطفی به طور کلی به صورت مجموعهای از ویژگیهای شخصیتی و تواناییهای غیرشناختی تعریف میشوند که روانشناسانی همچون گلمن و بار – آن از نظریهپردازان معروف آن هستند .
طرفداران این رویکرد ترکیبی ، هوش عاطفی را عموما به صورت آمیزهای از سازههای مختلف انگیزشی و هیجانی تعریف میکنند و اساس تعریف آنها از هوش عاطفی بر رواج و گسترش مفهوه هوش عاطفی قرار دارد . مطابق با نظر گلمن 1995 ، هوش عاطفی به معنای خودآگاهی ، شناخت عواطف ، ابراز و مدیریت عواطف ، کنترل تکانه و به تعویق انداختن